کفتارهای لویزان

پارک جنگلی لویزان تاریخ‌چه زیادی از خلاف و جرم‌های سازمان‌یافته داشت تا با دخالت پلیس از رنگ جنایت کم شد. مثلاً می‌شود به گروه حاتم گرگی اشاره کرد، که منطقه‌ای را در لویزان به کل اشغال کرده بودند. با آن که لویزان جنایات بسیاری را به خود دیده، یکی از این پرونده‌ها از باقی ماندگارتر شده. پرونده‌ای خاص که که انگیزه‌ٔ جنایت خاصی را در خود مشخص می‌کند؛ «لذت از ترس».

این پرونده، پرونده گروه کفتارهای لویزان است، گروهی متشکل از جوان‌هایی از 18 تا 22 ساله.

کفتارهای لویزان


ماجرای جنایت

پیشینه: کفتارها باندی به رهبری حسین زالزالک بود که با فریب دادن و سوار کردن دختران (بیشتر معتاد) آن‌ها را به ویلایی در دماوند می‌بردند و به آن‌ها تعرض می‌کردند. زمانی که پلیس این باند را شناسایی کرد، حسین زالزالک و اعضای دیگر این گروه دست‌گیر شدند. اما یکی از اعضای این باند -محمد، 22 ساله، معروف به هادی لودر- متواری می‌شود و در سال 1385 باز گروهی با همین نام را از نو می‌سازد. ولی این بار با هدفی کمی متفاوت…

پسرکی 15 ساله داشت از محل کار مادرش در محله خاک‌سفید شرق تهران‌پاس برمی‌گشت. در میان مسیر پسری جوان با موتور به سمتش می‌آید، با خشونت صدایش می‌کند و می‌گوید که او به خواهرش توهین کرده و دخترآزار است. پسرک می‌گوید که اشتباهش گرفته است اما جوان پافشاری می‌کند که نه تو خودش هستی. سر آخر جوان پیش‌نهادی می‌دهد. می‌گوید که سرویس خواهرش به زودی در کنار پارک لویزان خواهرش را پیاده می‌کند؛ اگر با هم به آن جا بروند آن وقت با شهادت خواهرش معلوم می‌شود که آیا اشتباه گرفته یا نه. پسرک از دنیا بی‌خبر قبول می‌کند و سوار موتور می‌شود. همان زمان در پشت سرشان، هم‌دستان آن جوان هم استارت موتورها را می‌زنند.

به لویزان که می‌رسند، خبری از سرویس یا دختری نیست. پسرک تنها چند جوان خشن را دور خود می‌بیند. بو می‌برد که گول خورده پس می‌خواهد که برگردد اما ناگهان با چاقویی زیر گلوی خود مواجه می‌شود. جوان دیگری نیز اسلحه‌ای به سمتش نشانه گرفته (که در اصل خراب است و شکلیک نمی‌کند). از او می‌خواهند که با آن‌ها به داخل پارک برود وگرنه صدمه شدیدی می‌بیند. پسرک با دنیایی ترس چاره‌ای جز قبول کردن ندارد.

به اعماق پارک جنگلی که می‌رسند. به پسرک 15 ساله می‌گویند «فرار کن! بدو! وگرنه کشته‌ می‌شی» و او تا جان دارد در می‌رود و می‌دود، اما به پشتش که نگاه می‌اندازد با صحنه‌ای بسیار وحشت‌ناک روبه‌رو می‌شود؛ تمامی آن جوانان، چاقو به دست، در حال دنبال کردن او هستند در حالی که بین راه دارند لباس‌هایشان را در می‌آورند. پسرک که بدن‌های عریان آن‌ها را می‌بیند سرعتش را بیشتر می‌کند و تا آخر جانش می‌دود ولی پاهای یک 15 ساله به سرعت چندین جوان نیست. آن‌ها او را گرفته و با ضربات چاقو آهسته آهسته لباس‌هایش را پاره می‌کنند، زمانی که بدن خونین پسرک کاملاً عریان شد، تک‌تک به او تجاوز می‌کنند و در آخر همان‌‌جا رهایش کرده و می‌روند.

فردا که مادر پسرک برای پیدا کردن لباس‌های پسرش به آن نقطه از پارک می‌رود. با تعداد زیادی شورت‌های پسرانه در آن منطقه رو‌به‌رو می‌شود که با چاقو تکه‌تکه شده بودند. سه هفته‌بعد باند کفتارها دست‌گیر می‌شوند. پلیس می‌گوید احتمالاً بالای 40 کودک در طی یک ماه به همین شیوه به دست‌ کفتارها افتاده‌اند.

انگیزه جرم

تکرار 40 باره این عمل طی یک ماه (یعنی گاهی چند بار در روز) انگیزه‌ای قوی می‌خواهد. این انگیزه پول یا انتقام نبود حتی جنون قتل هم نبود. احتمالاً صرفاً ارضا جنسی هم نبود چون می‌توانستند به همان سبک قدیمی باند کفتارها با دختران خودشان را ارضا کنند. پس انگیزه چیست؟ شاید بشود در این اعتراف هادی لودر، نفر اصلی این گروه انگیزه را دید.

تجاوز به دختران مرا ارضا نمیکرد، از این نوع تعرض که همراه با ترس و اضطراب قربانی بود، لذت میبردم.

چیزی که آن‌ها به دنبالش بودند حس قدرتی بود که از دیدن ترس دیگران پیدا می‌کردند. با دیدن وحشت پسران کوچک و این حقیقت که آن وحشت را آن‌ها به دلشان انداختن باعث حس خوبی در آن‌ها می‌شد. برای همین چنین روش هراس‌آوری را برای این تعرض انتخاب کرده بودند. «لذت از ترس»، در دل مشتی کفتار.

متاسفانه این داستان کاملاً واقعی است و تمامی این پست مستند. شما می‌توانید گزارش‌اش را در روزنامه ایران و ایسنا و جام جم بخوانید.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نویسنده انگلیسی، جان میلتون، در کتاب بهشت گمشده‌اش به دنبال نامی برای پایتخت جهنم می‌گشت؛ و نامش را پاندمونیوم گذاشت.
وبلاگ دیگرم